نكته اي در آسيب شناسي فرهنگ ورزشي
براي علي دايي
نمي دانم چقدر دقّت كرده ايد كه خيلي وقت ها خودمان هم نمي دانيم چرا از كسي بدمان يا خوشمان مي آيد. بسياري از ما دلايل خوش آمدن يا بدآمدنمان را از فلان تيم نمي دانيم. از مخاطبان اين
نوشته كه بسياري از آن ها طرفدار آبي يا قرمز مي باشند مي پرسم، دليل خوبي براي تمايل خود سراغ دارند يا به طور تصادفي و در جوّي خاص و ميان جماعتي خاص از تيمي خوشششان آمده و الان با حرارتي زائد الوصف و مبالغه آميز سنگ فلان تيم و بهمان بازيكن را به سينه مي زنند" و نمي دانند چرا ؟" اگر بتوانيد ريشه هاي تمايلات وگرايشاتتان به تيمي يا كسي را تا آخر رديابي كنيد،آخرش ممكن است متوجّه شويد دليل آبي يا قرمز بودن شما فقط اين بوده است كه اوّلين دوست نزديكتان طرفدار همان تيم بوده و شما تحت تاثير دوستي او قرار گرفته ايد و نه چيز ديگر.
اين كه مسابقات جذّابي مثل فوتبال ،كانال و محملي را براي مصرف" مازاد انرژي" هاي دوران نوجواني وجواني – فراهم مي سازند هم البته كه جاي خود دارد ولي غالبا براي اين سوال كه چرا اين انرژي معطوف آبي يا قرمز مي شود، دلايل خوبي نداريم و صرفا علل و عوامل اتفاقي و پيش پا افتاده اي باعث جهت گيري خاصّ ما در طرفداري از يك تيم مي شود.
مصرف مازاد انرژي نه تنها يك عيب نيست بلكه راهكار ومكانيسم مناسبي براي حل و جذبِ تنش هاي رواني و اجتماعي است و در ثبات مدنيّت و كاهش التهابات رواني واجتماعي هم نقش مثبت دارد.
"كََل كَل" كردن هاي رنگي هم مادامي كه نوع سرگرمي و وقت گذراني بي ضرر باشد حكايت از سلامت و شادابي و سرزندگي جامعه دارد ولي اگر به خصومت و نفرت و فحّاشي بيانجامد خود به يك معضل و مشكل فرهنگي و رواني و اجتماعي تبديل مي شود كه خود تنش زا و التهاب آفرين است.خودم وقتي مي بينم پس از مسابقه آبي و قرمز دخترها وپسر هايمان به هم زنگ مي زنند و سر به سر هم مي گذازند و بازار تبريك و تسليت گرم مي شود، يك جورهايي جوان تر مي شوم و سرشوق مي آيم ولي اگر كدورتي يا خداي نكرده نفرتي بين بچّه هايم از قِبَل آبي و قرمز پيش آيد، دلگير مي شوم. اين مقدّمات را براي اداي دين خودم به عنوان يك ايراني به فوتباليستي به نام علي دايي آوردم.
علي دايي اوّلين كسي است كه در تمام طول تاريخ همه ي رشته هاي ورزشي ما يك ركورد جهاني به نام ايران ثبت كرده است.ركورد بهترين گلزن تمام تاريخ فوتبال جهان و نمي دانم چرا خيلي ها متوجّه اين افتخار بزرگ نيستند. چگونه است كه يك قهرمان ملّي- كه اگر تبعه ي هر كشور ديگري بود،باعث افتخار و غرور آن ملت مي شد – در كشور خودش بايد گوشش را بر ناسزاهاي هموطنانش ببندد . آبي ها به او ناسزا مي گويند چون قرمز بوده است و قرمز ها به خاطر اين كه رودرروي "سلطان" ايستاده و از تيم قرمز جدا شده.خدا وكيلي اگر از اوّلش قاطي هيچ رنگي نمي شد،آبي و قرمز به او اسائه ادب مي كردند ؟
كدام ايراني است كه بتواند ادّعا كند كه حداقل با چند تا از گل هاي ملّي علي دايي لبريز از شور و شادي نگشته است و اگر اين صد و چند گل ملّي او را حذف كنيم،چقدر از افتخارات كم حجم فوتبالمان باز هم كمتر خواهد شد ؟
اين واقعيّتي غير قابل انكار است كه علي دايي به واسطه ي بالا رفتن سن افت كرده است -كه البته طبيعي هم است- ولي علي دايي نسبت به خودش افت كرده نه نسبت به تيم ملّي. كه هنوز هم يك گلزن كلاسيك ندارد.كدام يك از فورواردها ي موجود جاي علي دايي را پر كرده اند ؟ ركورد گلزني فوروارد هاي تيم ملّي را در چند بازي اخير مرور كنيد.علي دايي نسبت به خودش افت كرده و چون او رابا جواني خودش مقايسه مي كنيم توقّع داريم در هر بازي ملّي گل بزند ولي.مگر جانشينان او در نوك حمله،در همه ي بازي هايشان گل مي زنند ؟
همه ي مربيبان خارجي مثل برانكو تعجّب مي كردند كه چگونه ملّتي مي تواند با قهرمان ملّي خود اين گونه رفتار كند و خود زني نمايد.چگونه ملّتي مي تواند اين همه داستان سازي و افسانه سرايي ودروغ سازي راجع به قدرت به اصطلاح مافيايي و پشت پرده ي يك بازيكن كه قلبش براي كشورش مي تپد،داشته باشد."بيماري تو هم توطئه" عرصه ورزش كشور را هم مصون نداشته است.چگونه از خود نمي پرسيم اگر دايي از چنان قدرت پشت پرده اي برخوردار بود چگونه با تعويض مربّي،كنار گذاشته شد و نتوانست كاري كند.بنده حدس مي زنم كه مربيّان جديد هم از ترس جوّ موجود او را كنار گذاشته اند وگرنه چه كسي در همين تيم ملّي موجود توانسته جاي دايي را بگيرد و چرا بايد نمايندگان مجلس خواهان با زگشت دوباره او شوند. همين حالايش هم بدون آن كه عضو هيچ كدام از تيم هاي محبوب و قدرتمند كشور باشد،آقاي گلي را ازآن خود كرده و به مراتب ازمربّي خارجي بهتر عمل كرده و صدر جدول را هم ازآن تيم خود كرده است . دايي نويد ظهور يك مربّي كارساز و كاردان را مي دهد.فهرماني سايپا علي رغم گمنامي اكثر بازيكنانش در سايه ي درايت اين مربّي جديد دور از دسترس هم نيست.
و در پايان نقدي را كه "رضا قلي " در "جامعه شناسي نخبه كشي" بر ويژگي هاي فرهنگي مان كرده به ياد مي آورم.نخبه كشي در سراسر تاريخ ما امتداد دارد.نمي خواهم علي دايي را با قائم مقام و اميركبير و مصدق مقايسه كنم ولي همان خصوصيّات فرهنگي كه باعث به زمين زدن آن بزرگان شد، در مقياسي ديگر و محدود تر دامن امثال دايي را هم مي گيرد. ما قهرمانان مرده ي خود را مي ستاييم ولي قهرمانان زنده مان را خوار مي كنيم. ايده ها و آرمان هاي بلند آن بزرگان در زمين نابارور پيشداوري ها و قضاوت هاي عجولانه و افراط و تفريط ها و توقّع ها ي بيجاي خودمان،خشكيد و به بار ننشست.اين سخني است كه رضا قلي در جامعه شناسي نخبه كشي بر آن درنگ و تامّل مي كند.
نمي توانم به سهم خود از علي دايي متشكّر نباشم كه ركورد افتخار آميز بهترين گلزن تاريخ فوتبال جهان را براي من و كشورم به ارمغان آورده و به خاطر تك تك گل هايي كه سبب پيروزي و صعود تيم ملّي كشورم از مسابقات مختلف شده از او قدرداني مي كنم.
سلام دوستان عزیز